گوهر شب چراغ افسانه ی عجیبی ست از سنگی که قدرت های جادویی دارد حال برآمده از معده ی یک ماهی باشد و فقیری را ثروت و دختر شاهزاده ببخشد ، و یا برآمده از جیب های یک که راه ورود به غار علائ الدین باشد! اگر درست بنگریم دست یابی به چراغ جادو و برآورده شدن سه ارزو ، سه آرزوی بزرگ انسان بدون اتحاد سه گوهر امکان پذیر نیست ، اینها را وقتی استنباط کردم که سه گوهر شب چراغ به دستم رسید. این فرضیه ی افسانه ای را داشته باشید تا در مورد نمادها حرف بزنم .

که در بطن هر نمادی داستانی نهفته است ، داستان های شخصی ما آدم ها ، بعضی هایمان کوچک تریم ، می میریم و فراموش می شویم ، برای ثبت در حافظه ی تاریخ کوتاهیم. کسی به یاد نمی آورد روزی بر روی دیوار چه کشیده ایم.ولی همه به یاد خواهند داشت که از نماد چه استفاده ای کرده ایم! نمادها زنده می مانند. و معنی پیدا میکنند ، بواسطه ی کاربردشان ، کاربردهای اجتماعی ی مذهبی ، هنر! کاربردهای شخصی را بیشتر دوست دارم که زاده ی خلاقیت خودم باشند ، منحصر به فرد! نیاز به ثبت تاریخی ندارم ، از به یاد ماندن بیزارم. نماد شخصی ام عشقی ست افسانه ای که در مدتی کوتاه از زندگی به من بخشیده شده و مرا به غار و دنیا و سرنوشتی هدایت میکند که علائ الدین وار به هیچ چیز دست نمیزنم و فقط پیش می روم.سه گوهر نماد شخصی عشق من و خب بگوییم همیشه در دل تاریکی ها چشم به راه نوری هستیم که امیدمان را تقویت ببخشد. در تاریکی ها چشمانمان به دنبال نور می گردد. در تاریکی ها گوهرهایم را به قلبم نزدیک میکنم گرما بخش قلبم باشد و مرا به یاد گوهر شکل گرفته در قلبم بیاندازد ، یاد کسی که دوستش دارم!

و برای چشم هایم روشنی باشد ، چشم هایی که این روزها کور شده است و نیاز به دیدن زیبایی ها دارد.

گوهر ,شخصی ,چراغ ,قلبم ,تاریکی ,نماد ,نماد شخصی ,علائ الدین منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجله انتخاب من راهنما سئو سایت کمپانی گروه ام اچ زد آب و هوا و مسائل محیطی دانلود کلیپ جدید وبلاگ درسی محمد مهدی کریمی تولیدی قابلمه گرانیت هلنا