عجیب است. بعد از چندین ماه به این نتیجه رسیده بودم ماندن و ترحم به عشق یک دیگری داشتن بزرگترین ستم به خود و آن دیگری ست ، کاسه ی گدایی عشق کسی را با در نوشابه فلزی پر کنی!
ولی این سوال که همیشه سوال است ، چرا او؟
ایا چون ما به هم صحبت هایی از جنس خودمان نیازمندیم؟
ولی در زمان مناسب قادر به اشتراک احساسات خود نیستیم و ان ها را لایق محبت خود نمی پنداریم؟
من نه عاشق بودم نه از او متنفر هستم ، ولی تمایل زیادی به صرف یک فنجان چای با او دارم.حادثه ای که نه یک تجدید دیدار احساسی نه یک وداع ، که نزدیک شدن به مساله و کسی ست که توانایی درک را دارد ، بی انکه دقیقا همدلی و هم صحبتی را بطلبم.خلا ای که شاید فقط او میتواند پر کند.بدون انکه برای پر کردن این فضای خالی نیازی به بودنش باشد.
نیازهای ما فوق العاده پیچیده و مبهم هستند.
منبع
درباره این سایت